الماس شوم یا سنگ ماه، از داستانهایی است که در کشور هندوستان اتفاق افتاده است. بر اساس روایات، این الماس در ابتدا بر سر رب النوعی چهارسر قرار داشته و به دلیل درخشندگی بینظیرش که مانند کسوف و خسوف تغییر رنگ میداده، به الماس زرد یا سنگ ماه، نامیده شد و از آن جایی که در صوت افتادن این جواهر به دست هر فردی، روزگارش تباه میشد و برای آن شخص بدبختی میآورد، به الماس شوم مشهور شد. ماجرای الماس زرد از قرن یازده میلادی، هم زمان با تصوف شهر سامنات در هند به وسیلهی "محمود قزنی"، فاتح شهر "محمدان" و غارت جواهرات معبد مشهور این شهر شروع شد. این معبد، زیارتگاه بزرگ هندوها و مورد توجه بسیار غربیها بود. تنها جواهری که از غارت نجات یافت، سنگ زرد بود که شبانه به وسیلهی سه برهمایی از معبد خارج و به معبد شهره بنارس، برده و در کنار جواهرات گرانبهای دیگر این معبد که به معبد "رب النوع ماه" مشهور بود، قرار داده شد. در اوایل قرن هجدهم میلادی این سنگ توسط یکی از افسران انگلیسی ربوده شد. در سال آخر قرن هجدهم میلادی، سنگ ماه به تصاحب سلطان "سرنگاپاتام" درآمد و به دستور وی، آن سنگ بر روی دشنهاش و سربازان کمپهای انگلیس در هندوستان میدانستند ولی تنها کسی که آن را باور داشت، سرهنگ "هرنکستل" بود. او سرانجام موفق میشود این الماس را بدزدد. در این داستان، سرهنگ "هرنکستل"، این الماس را به مناسب تولد 18 سالگی خواهرزادهاش، خانم "راشل" به او هدیه میدهد. اما فردای روز تولد، این الماس ناپدید میشود. پس از تلاشهای بسیاری که برای یافتن الماس انجام میشود، معلوم میشود الماس توسط سه برهمایی از خادمان زیارتگاه خدای برهما ربوده شده و به جایی که به آن تعلق داشت یعنی بر پیشانی مجسمه، بازگردانده شده است.