لوتا و چینه و پاول در مدرسه کم دردسر ندارند، دخترها همین که از عهدهی برنیکهی افادهای بربیایند و دماغش را به خاک بمالند، حسابی هنر کردهاند. پاول، نابغهی کلاس هم از دست این دعواها و خرابکاری خسته شده است. حالا این وسط سروکلهی پسری با لهجهی عجیبوغریب هم پیدا میشود، پسری که ساندویچهایش بویی خیلی بدتر از بوی توالت پسرانه میداد، چون شاگرد جدید مدرسه عاشق پنیرهای فرانسوی بود.