عروسکی، به دختر کوچکی تعلق داشت که از عروسکهایش به خوبی مراقبت نمیکرد. دختر کوچک یک روز عروسک را داخل جیب بارانیاش گذاشت و فراموش کرد که آن را کجا گذاشته است؛ پس از مدتی که دختر کوچولو به همراه مادرش به خرید رفته بود عروسک را در جیبش پیدا میکند و او را زشت خطاب میکند و بدون آنکه کسی متوجه شود او را داخل یخچال فروشگاه میگذارد و ...