این کتاب جلد سوم از مجموعه «قصههای آبدار» است. کبوتر کوچولوی سفید از خواب بیدار میشود و میبیند که داخل لانهاش تنهاست، او فکر میکرد که مادرش به زودی بازمیگردد ولی از او خبری نشد. کبوتر کوچولو گرسنه بود برای همین از لانهاش بیرون آمد و سعی کرد مثل مادر و برادرش بالهایش را باز کرده و پرواز کند و ...