نوشتن پیرامون شاهنامه دشوار است و امروز خاموش ماندن گناه. «جماعت قوّادان و دلقکان» مدافع خودکامگی و خدمه پست دربار پهلوی، شاهنامه، این درخشانترین گوهر فرهنگ غنی مردم ما را تبهکارانه به بازی گرفتهاند و با مسخ سیمای این اثر ماندگار قرون و اعصار میکوشند تا واقعیت چرکین نظام خودفروخته پهلوی را از قول «ابرمرد توس» به حساب «جلوههایی از خرد و اندیشه و روح ایرانی» بگذارند. روشنفکرنمایان فرومایه خادم دربار پهلوی دست در دست مأموران استعمار و امپریالیسم پنجاه سال است که به گونهای سازمانیافته فردوسی را میکوبند و اثر جاودانه او شاهنامه را با بیشرمی وصفناپذیری به ابتذال میکشانند تا شاید از این راه اعمال و اندیشههای زهرآلود خود را که با هیچ معیار و مقیاس و قانونی قابل توجیه نیست، با استناد به فردوسی توجیه کنند. در برابر این خیانت به فرهنگ ایران و تلاش برای فریب افکار عمومی نمیتوان سکوت کرد. نمیتوان و نباید اجازه داد که مشتی دلقک درباری از شاهنامه اثری ضد شاهنامه بسازند. شاهنامه آن نیست که دربار پهلوی عنوان میکند. فردوسی آن مرد جنگجوی، شاهپرست و نژادپرستی نیست که مبلغین دربار پهلوی و قزاقان رضاخانی به مردم ناآگاه معرفی میکنند. فردوسی اندیشمند بزرگی است که معاصرینش به حق او را «حکیم» نامیدند؛ او آن چنان دشمن خودکامگی است که یک عمر در خارج از دربارها زیست و در برابر شاهان سر فرود نیاورد؛ او آزاداندیشی است که روحانینمایان سیهدل، مدافع رژیمهای خودکامه و خرافهپرست، جسد او را در گورستان نپذیرفتند. فردوسی مردی است که سیوپنج سال از عمرش را برای گردآوری و تدوین شاهنامه صرف کرد تا پیامی از تاریخ پُردرد و رنج و تجربه تلخ نسلهای پیشین را به هممیهنانش برساند. باید این پیام را شنید. باید شاهنامه را بازیافت. تردیدی نیست که مردم ایران هنگامی که بندهای اسارت سیاسی و اجتماعی را از دست و پای خود بگسلند و گرد پیری، خستگی و عقبماندگی قرون را از سر و روی خویش بزدایند، از سکوی آینده به گذشته خواهند نگریست، تاریخ خود را از نو و از موضع درست علمی و طبقاتی بررسی خواهند کرد و در آن هنگام کار بزرگ بازیافت شاهنامه نیز به انجام خواهد رسید. بزرگمردانی چون فردوسی و آثار درخشانی چون شاهنامه تولد نوینی خواهند یافت.