یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود این آقای خلبان از روزی که بچه بود زل میزد به آسمون به بال پرندهها آرزوش بود بپره همیشه شاد و رها آخرش درساشو خوند خلبانی شد زرنگ حالا پرواز میکنه روی ابرای قشنگ...