او تنها شاهی بود که برای سرش از سوی مجلس ایران قیمتی گذاشته شد و مجلس مردم را به کشتن او تحریص کرد . البته بعد از برکناری از شاهی ، وقتی که دوباره هوس سلطنت به سرش زده بود ، اما احمدشاه فرزند دمکرات منش و نرم خوی او که در عمرش نه فرمان قتل کسی را صادر کرده بود نه احتمال این کار می رفت، بالاخره پیام قدرت طلب انتظار ( رضاخان ) را با صدای انفجار بمبی در اتاق پهلوی خوابگاهش شنید و صبح فردا خواستار آن شد که وسایل سفرش مهیا شود و برای همیشه از ایران رفت . رضاخان تا بر تخت سلطنت بنشیند دو بار نزدیک بود جان ببازد و وقتی بر سریر قدرت نشست ، دست کم مدرس ، قوام السلطنه و سرهنگ پولادین نقشه هایی برای کشتن وی طرح کردند که بی نتیجه ماند و خنثی شد . فرزندش محمدرضا پهلوی یک بار در هفتمین سال سلطنت خود با گلوله ناصر فخرآرایی زخمی شد. گلوله ای که راز آن هنوز سر به مهر مانده است . بار دیگر پانزده سالی بعد یک سرباز گارد شاهنشاهی پیرو طرحی که جوانان تحصیلکرده مخالف او ریخته بودند برویش آتش گشود .