خواندن صفحات حوادث در روزنامه ها دو نتیجه دارد: اول آگاهى از آنچه اطراف ما میگذرد و شاید کسب تجربه، و دوم ایجاد دلنگرانى و بدبینى نسبت به تمام افراد جدیدى که مىبینیم. از آنجا که همیشه دانستن بر ندانستن ارجحیت دارد پس به حرمت این آگاهى، آن دلنگرانیها را نادیده مىگیریم و خواندن این خبرها را لازم و نتیجه بخش میشماریم. کتاب «روشناى غروب» یکى از همین تجربه هاست که براى رسیدن به آن ( بدون نیاز به آزمودن! ) میتوان خواند و علاوه بر جذابیتِ قصه، از آن به نگاهى دیگر رسید. نگاهى آگاهانه به آنچه زندگىِ شهرىِ امروز میطلبد و گاهى مواجهه با آن اجتنابناپذیر است.