آب رد انگشت هایش را می شوید. آب جسدم را با خود می برد. می خورم به سنگ، تکه پاره می شوم. آب که برسد به شهر ما، برسد به کنار خانه ما، چیزی از من نمی ماند. مادر اگر از کنار رود بگذرد، مرا نمی بیند. از بین می روم. آب می شوم. عین همین آب. اگر روز بود آب دیده می شد. ولی الان نمی بینم. ماه هم بزرگ نیست. سرد است. نرده را که اصلا نمی شود گرفت، می چسبد به دست. باید راه بروم. تند بروم گرم شوم. اگر اسلحه این قدر گران نبود، اگر پولی داشتم می رفتم هتل. این طوری نمی دویدم…