آخرین تصویری که ناباکف از روسیه به ما می دهد عکسی است با لنز بسته از خود و پدرش که روی عرشه ی کشتی نادژدا (امید) شطرنج بازی می کنند زمانی که کشتی بندر سباستپول 2 را زیر آتش تفنگ بلشویک ها ترک می کند آخرین استعاره ی بصری برای نمود شجاعت کامل و پیروزی امید بر ناملایمات. پایانی متفکرانه است و در عین حال تکان دهنده بر روایت سال های زندگی اش در روسیه.
ناباکف هرگز درباره ی اعتقادات سیاسی پدرش چون و چرا نکرد و یا علیه آن نشورید. پس از قتل پدرش ردای صداقت و شرافت او را بر تن کرد و تا پایان عمر به عقاید آزادیخواهانه ی او وفادار ماند. با این حال، هرگز لزوم جنگیدن بر سر این عقاید را احساس نکرد. انگار همین کافی بود که پدرش به جای او به تمام این اعتقادات پرداخته بود. تعهد و آرمان گرایی و دلبستگی پرتکاپویی که از میان نوشته های پدرش بیرون می تراود، چیزهایی نیستند که ناباکف هرگز در آن ها سهیم بوده باشد. این پسر مطمئن به خود و بلندپرواز پدری مشهور از همان آغازْ ساحل خود را جایی دیگر می جوید.