خولیو کورتاسار نویسنده و متفکر آرژانتینی در کنار نامهایی چون کارلوس فوئنتس، گابریل کارسیا مارکز و ماریو بارگاس یوسا از بزرگترین و شناختهشدهترین چهرههای ادبیات آمریکای لاتین محسوب میشود. خولیو کورتاسار در ۱۹۱۴ در بروکسل پایتخت بلژیک از پدر و مادری آرژانتینی متولد شد. کورتاسار - به دنبال بازگشت پرون به قدرت در آرژانتین و نیز به دلیل حمایتهای علنیاش از انقلاب کوبا، دولت ساندینیستا در نیکاراگوئه و دیگر چپگرایان آمریکای لاتین - در گونهای خودتبعیدی سیاسی (از قارهی آمریکای جنوبی و مرکزی) به سر برد که تا پایان عمرش به طول انجامید. سه بار ازدواج کرد و یکی از آخرین کتابهایش را دو سال قبل از مرگش با همکاری همسر سومش نوشت. حدود ۳۰ کتاب در کارنامه دارد که بیشترشان به زبانهای مهم دنیا ترجمه شدهاند. درایران، به واسطهی ترجمهی برخی از داستانهای کوتاهش (از جمله گزیده داستان هایش در کتاب دروازههای بهشت با ترجمهی بهمن شاکری و مجموعهی سه جلدی قصههای قر و قاطی) و چند رمان مهمش از جمله امتحان نهایی و لیلی بازی) و همچنین فیلم آگراندیسمان - که میکل آنجلو آنتونیونی، فیلمساز فقید ایتالیایی، آن را بر اساس داستان کوتاه تف شیطان او ساخته است – نویسندهی شناخته شدهای است. استفادهی کورتاسار از مونولوگ و تکنیک جریان سیال ذهن او را به مدرنیستها نزدیک میکند، اما وجه غالب آثارش سوررئالیسم (و در مواردی رئالیسم جادویی) و ویژگیهای رمان نو فرانسه است، در کنار بداهه پردازیهایی الهام گرفته از زیباییشناسی موسیقی جاز، که موسیقی محبوب کورتاسار بوده است (تا جایی که خودش هم تفننی ترومپت مینواخته است). قدرت اصلی کورتاسار در نویسندگی، تخیل قوی و ذهنی گرایی مفرط و شوخ طبعی جسورانهاش است که در برخی آثارش، از جمله متنهای کتاب حاضر (که اولینبار در ۱۹۶۲ منتشر شدهاند)، به اوج میرسند و قدرت انتزاع و خیال پردازی و گاه نمادگرایی کورتاسار در آنها به کمال میرسد. کورتاساردر سال ۱۹۸۴ در اثر ابتلا به سرطان خون در پاریس درگذشت. خولیوکورتاسار در گفتگویش با ریتا گیبرت در کتاب هفت صدا دربارهی ادبیات چنین میگوید: ادبیات برای من در حکم حرفه نیست. حقیقت آنکه من برای ادبیات به صورت یک اسم خاص سر سوزنی ارزش قائل نیستم. تنها چیزی که مرا به خود میکشاند جستار (و گاه یافتن) خودم در دست و پنجهای است که با کلمات نرم می کنم و گاه چیزی به نام کتاب پدیدار میشود...