هستی و زمان را میتوان پاسخی به سلطهی نظریهی شناخت بر فلسفهی مدرن دانست که از زمان دکارت شروع شد. هایدگر پرسشها در باب شناخت را کنار گذاشت و مستقیماً به مطالعهی هستی موجودات روی آورد… تبیین هستی در این کتاب در تضاد شدید با یکی از فرضهای اصلی جریان غالب فلسفهی غرب قرار میگیرد: این فرض که هستی را باید همچون چیزی اندیشید که پایدار و تغییرناپذیر است. هایدگر معتقد است که هستی در زمان گشوده میشود؛ در واقع هستی خودِ زمان است… هستی و زمان با پرسشی آغاز میشود که به گوش ما بسیار غریب میآید: معنای هستی چیست؟ طرح هایدگر بازاندیشی پرسش هستی است؛ اما باید توجه داشت که پرسش وی دربارهی حس ما نسبت به واقعیت است و لذا تبیینی کامل از نحوهی هستی انسان یا دازاین (نامی که هایدگر بر انسان مینهد) را لازم میآورد.
این کتاب بخشی از مجموعهای با عنوان «متون محوری فلسفه» است که بناست با توضیحاتی کوتاه و روشن، گرچه نه ابتدایی، مهمترین آثار تاریخ فلسفه را به خوانندگان معرفی و آنها را برای مواجهه با خود این متون آماده و ترغیب کند.