در کتاب حاضر بیان می شود که با پیدایش علم، مدرن ها به این باور رسیدند که دنیا به شکل برگشت ناپذیری تغییر کرده و برای همیشه از نیاکان ابتدایی و پیش مدرنشان جداشده اند. کتاب حاضر که مردم شناسی علم است به ما نشان می دهد تا چه اندازه مدرنیته درواقع به ایمان بستگی دارد. بنا بر توضیح نویسنده این تفاوت در تمایز گذاری های دقیق ما میان طبیعت و جامعه، عینیت و ذهنیت نهفته است. اما در کنار این آداب پالوده کننده مدرنیته، آداب دیگری است؛ ساختن سیستم هایی است که سیاست، علم، تکنولوژی و طبیعت را در هم می آمیزد. به پیشنهاد نویسنده ما باید دوباره به تمایزات بیندیشیم و پیوندهای میان طبیعت و فرهنگ، فرهنگ مدرنیسم و فرهنگ های دیگر و گذشته و حال را بازشناسیم.