کورسوی چراغ های آبادی بعدی پدیدار شده بود.از کنار گورستان گذشتند.رسیدند برابر آبادی پارس سگ ها در زمزمه ی اور اد جاشوها گم شد.مه همه چیز را در خود پوشاند و آن طرف تر دوباره گله ای فانوس پدیدار شد.مردانی فانوس به دست در مه به سوی دریا می دویدند.به ساحل رسیدند دامن دشداشه ها را بالا کشیدند و به آب زدند ناخدا نعره ای زد و وسط دریا را نشان داد جاشوها سمت حرکت پاروها را عوض کردند و بغله را کرداندند رو به دریا.مردانی که آب زده بودند شنا کنان بغله را دنبال میکردند گله ی فانوس هایشان در ساحل مانده بود و از لابه لای روزنه های مه سوسو میزد