اسیر سرنوشت داستان زندگی دختری جوان به نام «لیکن» است. این دختر پس از مرگ ناگهانی پدرش، سنگ صبور مادر و برادر کوچکترش می شود. او در ظاهر مقاوم و استوار به نظر می رسد اما از درون پر از اندوه و رنج است. در این میان با نقل مکان به شهری دیگر و آشنایی با پسر همسایه ی 21 ساله و زیبا، دل او می لرزد و طبع شاعری در او شعله ور می شود. در اولین قرار مانند سایر زوج ها همه چیز خوب پیش می رود اما به مرور واقعیت هایی از زندگی هر یک برای دیگری آشکار می شود که آن ها را درگیر احساسات متناقضی می کند. از هم دور می شوند و دوباره به هم برمی گردند.