حسن بلخاری، نویسنده این کتاب در مقدمه نگاشته است که «تاریخ هنر و معماری در تمدن اسلامی، نمایانگر جلوه هایی عظیم، باشکوه، کم نظیر و بل بی نظیر است. شکوه این آثار نه صرفا برخاسته از ذوق و احساس زیبایی شناسانه هنرمندان و معماران مسلمان، که در نوعی الهیات نظری و در بعدی شهودی، نهفته است. لیک در حالی که تمدن های دیگر، اصول و مبانی مشخصی در تبیین بنیان های نظری هنر و معماری خویش تدوین نموده اند، تمدن اسلامی این اصول و مبانی را هرگز به صورت شفاف و روشن، تئوریزه نکرده و مکتبی تحت عنوان فلسفه هنر اسلامی بنیاد نگذاشت.» مباحث عمیق و دقیق حکمای مسلمان نیز پیرامون بنیادهایی مثل خیال، تخیل، صور مثالی، عالم مثال، نور، رنگ و ... که خود بنیاد اصلی ظهور یک مکتب حکمی نیرومند در تحلیل و تأویل آثار هنری و معماری تمدن اسلامی بود، در ساحت فلسفه و کلام، کارکردی فلسفی و کاملا تئولوژیک یافتند و این معنا تمدن اسلامی را با موقعیت غریبی در عرصه هنر مواجهه کرد؛ موقعیتی که منتقدان و متفکرانی را برانگیخت تا مواضعی سخت در تردید و انکار اسلامیت هنر اسلامی برگزینند.