سال 1344 در شهرستان رزن از توابع استان همدان به دنیا آمدم. دوازده ساله بودم که همراه خانواده به تهران مهاجرت کردیم. برای کمک به امرار معاش خانواده در مدرسه شبانه ثبت نام کردم و روزها در یک مغازه سماورسازی در میدان بهارستان مشغول کار شدم. پانزده ساله بودم که با کمیته انقلاب اسلامی مرکز واقع در میدان بهارستان شروع به همکاری کردم. سال 1360 با اوج گیری ترورهای منافقین، کمیته مرکز یک گروه ویژه برای مقابله با منافقین تشکیل داد. یکی از افراد آن گروه بودم. سال 1361 به تازگی وارد هفده سالگی شده بود که از طرف کمیته به خوزستان اعزام شدم.منافقین در اهواز به عنوان ستون پنجم عراق فعالیت داشتند؛ هم سلاح و مهمات به عقب منتقل می کردند، هم به عراقی ها اطلاعات می دادند. مأموریت ما در اهواز شناسایی منافقین بود. آن ها با آمبولانس و اتوبوس و کامیون اقدام به انتقال سلاح و مهمات می کردند. چند بار افرادی از منافقین را دستگیر کردیم. تازه این زمانی بود که هنوز مسعود رجوی، رهبر آن ها در پاریس بود و رسما به دامن صدام نرفته بود. آن ها پس از فرار رجوی و ابوالحسن بنی صدر از ایران، فعالیت زیادی در جبهه ها داشتند، مأموریت آن ها لو دادن مناطق عملیاتی و انتقال سلاح و مهمات به عقبه بود. (قسمتهایی از متن)