دوستی هجده ساله ی میان داریوش و عادل با حضور عشق، به تهمت و قضاوت بی جا آلوده می شود و از هم می پاشد. عادل به زندان می رود و داریوش دیگر رویی برای سر بالا کردن در محل ندارد. عادل که به سبب جرم نکرده به زندان افتاده است، داریوش را مسبب همه ی این بدختی ها می داند. از طرفی داریوش که از بی گناهی خود خبر دارد به خاطر خطایی که به ناحق به پایش نوشته شده و آبرویی که رفته در عذاب است. عادل یک طرفه داریوش را تنبیه می کند.