مهندس جانان نیک پور، دختر غیور ایلیاتی، مدیریت پروژهی سنگینی را بر عهده دارد تا بتواند، با کسب درآمد بالا، از راز خانوادگیاش، بهخوبی حمایت کند! در این راه، با وندور شرکت زیمنس (نماینده زیمنس) مهندس موسوی، دیداری دارند، کسی که جانان بایستی در این پروژه با او کار کند و رضایت خاطر موسوی برای شرکت «دوار نیرو» و مدیر پروژهاش؛ جانان، پوئن بسیار مثبتی است! مهندس موسوی که اصالتاً ایرانی است و مقیم آلمان، در دیدار اول، بسیار محترمانه و دوستانه با جانان برخورد میکند و مکالمات خوبی دارند برای شروع یک همکاری دوجانبه اما، در دیدار دوم، وقتی که در محیط اجرای پروژه هستند، کارشکنیهای موسوی شروع میشود و جانان میماند، با دشمنان بیحدواندازهاش که در روایت یک به یک سروکلهشان پیدا میشود و مهندس موسوی بدقلق که گویا گذشتهای بسیار تلخ و دردناکی داشته است! این دو، بنا به دلایلی، در طول قصه، در جادهای صعبالعبور همسفر میشوند، سفری که حدود چند ماهی طول میکشد و عاشقانههایی که در طول سفر رخ میدهد، اما اینها نه پایان قصه است و نه همه قصه…