این رمان داستان مردی جوان را به تصویر می کشد، مردی با گذشته ای دشوار و دردی که به یک باره او را از این رو به آن رو کرده است، دردی که کابوس شب هایش شده و خواب را از سرش ربوده است، درد از دست دادن! گذشته ای که خیلی زود پر کشید و خوشی نا فرجامی که به سرعت به ناخوشی مبدل شد دست از سر مرد که سعید نام دارد بر نمی دارد، آن قدر که گاه و بی گاه سعید را به دل خود می کشاند، به آن روز دلنشین و متفاوتی که او را به سوی برگی نو از سرنوشت سوق داد و به چشمانی دریایی که ناگهان رعشه بر دلش انداخت.