ماجرای کتاب پیش رو از زبان زنی روایت می شود که روزگار پیری را سپری می کند، زنی که زندگی پر فراز و نشیبی داشته و اکنون بعد از برملا کردن رازی برای دخترش، در کنار نوه ی دوست داشتنی اش نشسته تا سفره ی دلش را باز کند و از آن چه پشت سر گذاشته بگوید. اما مگر سفر به آن روزهای دور به همین سادگی است؟ سفر به روزگار جوانی و یادآوری قصه عشق و دلدادگی و درد و رنجی که به دنبال می آورد. چه کسی می تواند باور کند زن پیر و رنجوری که اکنون در مقابل آلما نشسته است روزی جوان، زیبا و برومند بوده؟ آن چنان که زیبایی اش هوش از سر هر انسانی می برده؛ زنی که حالا گرد روزگار مویش را سپید کرده و هر درد خطی عمیق بر چهره اش نشانده است.