... در این فاصله، قانون خرکی داشت با موفّقیت شلنگ تختۀ خودش را می انداخت و پیش تر و پیش تر می رفت و خرکی تر و خرکی تر می شد؛ دنیا دیگر خودش را راحت کرده بود از شرّ مرز و ملّیت و فرهنگ و سنّت و آداب و رسوم و حتّا زبان. همه با خیال راحت فقط عرعر می کردند و بس، و وقت و بی وقت، در پیشگاه مجسّمۀ مطلّای خر، خم و راست می شدند.