ناسور تصویر گر زندگی مارال است، زنی چهل و چند ساله که این روزها دنیا روی بی رحم خود را به او نشان می دهد و آن چنان او را به تنهایی و انزوا و غم می کشاند که جز حسرت روزهای گذشته چیزی برایش نمانده است. حالا همسرش نیست تا آغوش پر مهرش را به رویش بگشاید و دو پسرش کیوان و کامیاب بی آن که فرصتی به مادرشان بدهند تا همه حقیقت را به آن ها بگوید تنها به خاطر این که می دانند او با آقا محسن بوده قهر و خشم خود را به مادر نشان می دهند و تا جای ممکن از او فاصله می گیرند. آن قدر که زن خودش را در گذشته غرق می کند، در روزهای جوانی و دلدادگی، روزگاری که او و ایمان دل در گرو عشق یک دیگر داشتند و همه چیز رنگ و بویی دیگر داشت…