در طول قرن بیستم، صدها میلیون نفر برای دیکتاتورهایشان هورا کشیدند، حتی آنهنگام که در مسیرِ بردگی گام میگذاشتند. دیکتاتورها اغلب با تصفیههای خونین و فریب و تقلب و تفرقهاندازی قدرت را تصرف کردند، اما در بلندمدت کیش شخصیت کارآمدترین شیوه است. دیکتاتورهایی که دوام آوردند معمولاً بر دو ابزار قدرت تکیه کردند: کیش شخصیت و وحشت... هر دیکتاتور باید در دل مردمش ترس بکارد، اما اگر بتواند آنان را وادارد که ستایشش کنند احتمالاًمدت بیشتری دوام خواهد آورد. این کتاب میخواهد کیش شخصیت را در جای اصلیِ خودش قرار دهد: در قلب استبداد. در دیکتاتوریها وفاداری به یک فرد مهمترین چیز بود، حتی مهمتر از وفاداری به یک دین... دیکتاتورها به مردمشان دروغ میگفتند، اما آنها به خودشان هم دروغ میگفتند. آنان مدام یا گرفتار تکبر بودند یا پارانویا، و در نتیجه به تنهایی تصمیماتی میگرفتند که پیامدهای مخربی داشت و جان میلیونها آدم را گرفت...