داستان از زبان یک پستچی روایت می شود. روزهای پستچی جوان شماره گذاری شده اند. از خانواده اش جدا شده و تنها با گربه اش کلم به تنهایی زندگی می کند تا او را همراه کند. پزشک برای او تشخیص داده است که او تنها چند ماه زنده است. اما او برای این اتفاق اصلا آماده نیست. اما قبل از اینکه او بتواند لیستی از کارهای نکرده اش آماده کند شیطان حاضر می شود تا به او پیشنهاد دهد: در ازای ناپدید شدن هر چیز در جهان ، یک روز اضافه برای زندگی کردن به پستچی تعلق می گیرد. و بنابراین یک هفته ی بسیار عجیب آغاز می شود که پستچی جوان و گربه ی محبوبش را به آستانه وجود می رساند.
با هر شی ای که ناپدید می شود، پستچی در زندگی خود ، شادی ها و پشیمانی ها و افرادی که دوستشان داشته و از دست داده است تأمل می کند.
این داستان بی انتها از گنکی کاوامورا یک داستان زنده و متحرک درباره ی از دست دادن و سازش است. اگر گربه ها نبودند سفر یک مرد برای کشف آنچه واقعا بیشتر از همه در زندگی اهمیت دارد است. چه چیز واقعا در زندگی مدرن ما انسان ها اهمیت دارد؟ این پرسشی است که نه فقط راوی بلکه همه ی ما نیاز داریم تا پاسخش را بدانیم.