هفت هشت کیلومتر با قایق توی آب رفتیم تا رسیدیم به اول کانال ماهی و آن جا پیاده شدیم. کانال سیمانی بود و پر بود از جنازه عراقی ها. چهار دست و پا مجبور شدیم از روی آن ها رد شویم. پایم می افتاد روی شکم بادکرده شان و صدا می داد. چند بار وسط راه عق زدم. اما باید می رفتیم. با همه احتیاطی که می کردم، آن قدر چهار دست و پا رفتیم دست ها و زانوهایم تاول زد.