داستانِ این کتاب در دو شهر با نقطهی جغرافیایی مشترک یا به اصطلاح موازی، به نامهای «بِسِل» و «اُلکوما» میگذرد.
قصه با پیداکردن جسد زنی در بسل آغاز میشود که از ساکنانِ الکوماست و کارآگاه بسل برای حل این پروندهی قتل باید به آلکوما نیز گریزی بزند. شهروندان هردو شهر از کودکی میدانند رفتوآمدِ میانِ دو شهر ممنوع است، مگر به اجازهی مقاماتِ «بریچ» که تنها ساختمان مشترک میان دو شهر و بهعبارتی مرز میان آنهاست.
در ادامه پیگیریهای کارآگاه به نتایجی میرسد که کمکم بهوجودِ شهر سومی در فضای بین این دوشهر مشکوک میشود…