وقتی والدین تهیدست یونس، او را به عموی ثروتمندترش سپردند، زندگیاش برای همیشه تغییر کرد. او که حالا نامش به ژونس تغییر داده شده، در شهری مستعمرهنشین و تماشایی در الجزایر بزرگ میشود و با گروهی از پسران، دوستی بینظیری را شکل میدهد؛ گروهی دیرپا و بادوام که هیچچیز، حتی انقلاب الجزایر، نمیتواند بر آن لرزهای بیفکند. او با امیلی آشنا میشود، دختری زیبا و اغواگر که هر دلی را میرباید، و یک داستان عاشقانة باشکوه آغاز میشود.
یونس بارها مجبور میشود از بین دو جهان متفاوت، یکی را انتخاب کند: الجزایری یا اروپایی، گذشته یا حال، عشق یا وفای بهعهد؛ و درنهایت اینکه سرنوشتاش را به تقدیر بسپارد یا خودش کنترل آن را به دست بگیرد.