این رمان بر اساس داستان واقعی زندگی «ماریا تِرِزیا فون پارادیس» در اواخر قرن 18 میلادی در اتریش است. ماریا دختری 17 ساله است که نبوغ زیادی در نوازندگی پیانو داشت. او در سن سه سالگی بینایی خود را به طرز مشکوکی در خواب از دست میدهد. خانواده ماریا که عضوی از دربار اتریش هستند تمام تلاش خود را برای بازگرداندن بینایی دخترشان میکنند. از دکتر های مختلف کمک می گیرند و حتی به ملکه کشور متوسل میشوند.
در یکی از روزها خانوادهی ماریا به کنسرتی در یکی از خانه های مجلل وین که متعلق به شخصی به نام دکتر «مِسمِر» بود دعوت شدند. در آن روز ماریا با مسمر آشنا می شوند و از هنر و استعداد او خوشش می آید. مسمر ادعا کرد که می تواند بینایی دختر را بازگرداند. پس، از پدرش درخواست کرد مدتی ماریا را در اختیار او قرار دهد. پدرش پذیرفت و مسمر خانه ی خود را مهیای مهمان جدیدش کرد. ماریا قلباً اعتقاد داشت که درمان بی فایده است اما خوشحال از زندگی بدون پدر و مادرش راهی خانه مسمر شد.
روز دوم را در خانه ی مسمر پشت پیانو گذراند و برای خودش آواز می خواند تا اینکه مسمر وارد اتاق شد و فهمید ماریا کمی ناخوش است ...
ادامهی ماجرا را میتوانید در این کتاب دنبال کنین