ویژگیهای روانی ما پر است از تناقض: سخت کار میکنیم تا به هدفهایمان برسیم، اما وقتی که موفق میشویم، شادیمان در قیاس با زحمات و کوششهایمان بسیار زودگذر است. برای دوستانمان در زندگی آرزوی موفقیت داریم، اما اگر روزگار به کامشان باشد، نمیتوانیم جلو حسادتمان را بگیریم. از فکر به قتل رسیدن آشنایانمان، حتی کسانی که از آنها بیزاریم، به وحشت میافتیم، اما ککمان هم نمیگزد وقتی که نیروهای مسلح خودمان دشمنانی را که برایمان بیگانهاند میکشند. اغلب از دست رؤسای سختگیر مینالیم، اما اگر خودمان در آن سِمت باشیم، مثل آنها رفتار میکنیم.
این تضادها شاید نامعقول به نظر بیایند، اما هرکدام در فرایند تکامل بهمنظور برآورده کردن یک کارکرد حیاتی در زندگی ما پدید آمدهاند. بهراستی بنیادیترین جنبههای خصوصیات روانی ما را «جهش اجتماعیِ» اجدادمان از جنگلهای بارانی به سوی علفزار شکل داده است. اجداد ما، در تلاش برای زنده ماندن در پهنهٔ وسیع علفزار، کار گروهی و اجتماعیشدن را مهمتر از نیروی جسمانی قلمداد کردند و نوع کاملاً جدیدی از هوش به وجود آوردند که جایگاه ما را در این سیاره برای همیشه دگرگون کرد.
" جهش اجتماعی " میکوشد که برخی یافتههای علمی تازه دربارهٔ شکلگیریِ ویژگیهای زیستی و روانی انسان را به زبانی ساده بیان کند و ضمن ارائهٔ روایتی جذاب از تاریخ تحولات زیستی گونهٔ انسان، چگونگی و چرایی شکلگیری برخی ویژگیهای روانی در انسان را توضیح میدهد. ایدهٔ محوری کتاب «فرضیهٔ مغز اجتماعی» است که میگوید: بزرگی مغز انسان برای مقابله با چالشهای پیچیدهای است که زندگی در محیط اجتماعی و تعامل با سایر همنوعان پیش روی او میگذارد. برتری انسان بر مقایسه با سایر جانوران بهویژه نخستیها تواناییِ اعجابانگیزش در تعامل با همنوعان و جامعه است، و نه مثلاً قابلیت چشمگیر در نوآوریِ فنی و کار با اشیاء.
" جهش اجتماعی " پاسخهایی از دل پرسشهایش به دست میآورد و به پرسشهای تازه پیوند میزند. پاسخهایی برای پرسشها، و پرسشهایی برای پاسخها.