خلاصه پس از آنکه بیست و پنج روز در جزیره ی خود ماندم و به ساکنان آن وعده دادم که مجدداً برایشان وسایل آسایش و ذخیره و مهمات بفرستم دوباره با جمعه به کشتی نشستیم و فردای آن روز با شلیک پنج توپ از ساکنان جزیره خداحافظی کرده و راه برزیل را در پیش گرفتیم؛ اما پیشامد ناگواری این سفر را بر من تلخ کرد.