من تعلق شدیدی به ویتالی داشتم و این علاقه روز به روز بیشتر می شد. او مانند پدر از من پرستاری می کرد. خواندن و نوشتن و آواز خواندن و نواختن ساز را به من یاد داده بود. در حین مسافرت مسائلی را که در نظرم مبهم و نامعلوم بود برایم شرح می داد.