فکر کن صبح از خواب بیدار شوی و ببینی خبری از پدر و مادرت نیست... حتماً فکر میکنی چنین اتفاقی محال است؛ ولی این درست همان چیزی بود که در تیمپلباخ اتفاق افتاد. شاید اولش فکر کنی خیلی هم بد نمیشد اگر کل شهر فقط دست بچهها بود، ولی ماجرا به همینجا ختم نمیشود... خط تلفن را چطور باید راه انداخت؟ یخچال را چطور پر کرد؟ و با دار و دستۀ خلافکار اسکار چطور مبارزه کرد؟ یعنی بچهها از پس همۀ این کارها برمیآیند؟... و راستی سرنوشت پدر و مادرها چه میشود؟