روزی که بیقانونی چهرهی قبیحاش را به قصر بلندینگز نمایاند، یکی از آن روزهای فوقالعاده زیبا بود. خورشید در آسمانی آبی میدرخشید و آدم را به هوس میانداخت تا سر فرصت و با فراغ بال تک تک جزئیات آن برج و باروهای باستانی، چمنهای سبز و نرم، علفزار انبوه، درختان با عظمت، زنبورهای منظم و مودب و پرندگان نجیبزاده را بر شمرد. اما خوانندگان داستانهای مهیج یا به قولی تریلر، طایفهی عجول و ناشکیبایی هستند. خیلی زود از صحنهپردازیها به ستوه میآیند و میخواهد یک راست بروند سراغ چیزهای نابهنجار. مثلا شروع میکنند به پرسیدن این که کثافت کاری کِی صورت گرفت؟ چه کسی در آن دست داشت؟ آیا خونریزیای هم در کار بوده و اگر بوده چه قدر؟ و مهمتر از همه این که، هر کسی کجا بوده و در آن زمان چه مشغولیتی داشته؟ راویای که طالب جلب علاقهی خوانندگانش است، باید این اطلاعات را در اولین زمان ممکن تامین کند.