هزار دستان هم باشم آوازم زندانی قفس است با این همه برای تو مردن از زنده بودن لب پر می زند وگرنه از پیش مرده ایم ما از شهر سوزا آتش شعله می کشیم سپاهیان آشور بانیپال را جمعی به ویران کردن و جمعی دیگر به غارت غنایم مشغولیم و نان و آب را شاید هنوز غلط می کنیم وگرنه کودک دوبار بگوید آب باژگونه می کند بابا را -از متن کتاب-