- شما در مقدمه بر اثر دو جلدی معنویت اسلامی، توضیح میدهید که معنویت را در اسلام به دو معنا به کار میبرند. یکی چنانکه گذشت همانیست که با واژه روحانیت عربی و معنویت فارسی بیان میشود و با طبیعت روح و باطن در برابر ظاهر سر و کار دارد و دیگری برکت است که یادآور لطف الهیست. بنابراین شما فکر میکنید که ساحت باطنی چگونه با گستره ظاهری معنویت ارتباط برقرار میکند؟
- نگاه من به معنویت اینگونه است که حتی در ساحت ظاهری هم عنصری از معنویت در کار است. چون هیچ چیز در عالم نیست که در نفس وجود خویش بازتابنده سرچشمه همه هستی نباشد. رایحه معنویت را میتوان در هر جایی یافت. اما در حوزه حیات آدمی آن هم حیات دینی من معنویت را چیزی جز ساحت درون یا همان باطن نمیدانم. البته گفتم که در ساحت ظاهر هم عنصری از معنویت هست.
هنگامی که کسی خواه مسیحی، یهودی، بودایی، مسلمان، هندو یا پیرو هر دین دیگری نیایش میکند، کارهای نیکو انجام میدهد یا به فقرا کمک میکند بیگمان در اینجا عنصری از معنویت حضور دارد.