نظریهی فیلم و عملِ فمینیستی در خصوص فیلم، با وجود تأثیر نوآورانه و عمیقش بر زیباییشناسی و سیاست در سینما، ارتباطهای نزدیکی با سنتِ سینمادوستی داشت. این آخرین موجی بود که به دنبال جنبشهای بزرگ «سینمای سوم»، بیش از همه، پیشتازان دههی 1960 در امریکای لاتین، اروپا و امریکای شمالی را در بر گرفت. در نگرش این جنبشها سینما، به منزلهی نشانه و نمادِ فرجاماندیشی سیاسی آرمانخواهانه، از اهمیتی اساسی برخوردار بود.
سینما نهتنها میتوانست آرزوی جهانی بهتر را بهروشنی بیان کند، بلکه راهوروشهای نوینی برای دیدن فراهم آورد. این امر بهویژه در مورد فمینیسم مصداق داشت: سینما ابزار سرکوب زنان را از راه تصویرپردازی دوچندان تقویت میکرد، ولی همچنین به مدد ایجاد تحول و بازآفرینی شکلها و قواعد سینما، ظرفیت رهاییسازی آن را نیز مضاعف میکرد.
نظریهی فیلم و عملِ فمینیستی با خود نویدِ دگرگونیهایی را نهتنها برای بهرهمندان اصلی خود در کشورهای صنعتی، بلکه در دهههای بعدی برای کسانی به همراه آورد که با استعمار و استعمارِ نو مبارزه میکردند. اکنون اولویتهای زیباییشناختی و فکری همراه با تغییرِ اولویتهای سیاسی، که به نیروهای امپریالیسمِ نولیبرال اهمیتی دوباره میبخشد، دگرگون شده است...