عالیجناب کیشوت یکی از آثار دورهٔ آخر نویسندگی گراهام گرین است و منتقدان آن را از حیث تخیل و مضمون یکی از بهترین داستانهای او میدانند. نویسنده در این داستان نیز مانند بسیاری از آثارش به درونمایهٔ تقابل ایمان مسیحی و الحاد میپردازد؛ با این تفاوت که در عالیجناب کیشوت داستاننویس که از مقبولیت خود آگاه است توسن خیال را با دلیری بیشتر میتازاند.
صِرف این که کشیشی در سدهٔ بیستم بر این باور باشد که نسبش میرسد به شخصیتی داستانی، خواننده را سر شوق میآورد که ببیند گراهام گرین پیرانهسر چه میخواهد بگوید. بعد که خبردار میشود آن شخصیت داستانی که کشیش خود را از نوادگان او میداند دن کیشوت است، قضیه جذابتر هم میشود. اما آیا شوالیهٔ مدرن ما خواهد توانست بر الحاد چیره شود؟