سال بلو در رمان دم را دریاب، با آمیزش عناصر کمدی و تراژدی، داستان زندگی مردی را روایت می کند که به دنبال اثبات ارزش و انسانیت خود در زندگی است. تامی ویلهلم، مردی میان سال است که به طور موقت در هتل گلوریانا واقع در شمال غربی شهر نیویورک زندگی می کند؛ گلوریانا همان هتلی است که پدر تامی، به مدت چندین سال در آن اقامت داشته است. او که از ابتدا به عنوان یک خانه به دوش مطرح می شود، در هتلی پر از بازنشستگان سالخورده زندگی می کند و در طول رمان، خود را شخصیتی تنها و منزوی در میان جمع نشان می دهد. رمان، یک روز بسیار مهم در زندگی تامی را به تصویر می کشد: «روز حساب». اولین بخش داستان، تامی را نشان می دهد که درست مانند هر روز، به منظور صرف صبحانه با پدرش، در آسانسور هتل در حال پایین آمدن از طبقات است. با این حال، این صبح در نظر تامی با بقیه ی صبح ها متفاوت است و او ترسی را در خود حس می کند که ناشی است از چیزی که در ساعت های آتی انتظار او را می کشد. گویی ویلهلم، مدت زمانی طولانی است که برای آن لحظه ی موعود، لحظه شماری می کرده است. در رمان دم را دریاب، تامی ویلهلم روزی بی نهایت خطیر را تجربه کرده و مجبور می شود تا زندگی اش را دوباره مرور کند و در نهایت، بار و مسئولیت سرنوشت خود را بپذیرد.