شاهزاده خودخواهی( بنسن) تقاضای کمک پیرزنی را که در واقع جادوگر است، رد می کند و با طلسم او به هیولایی بدهیبت تبدیل می شود. پیرزن گلی به او می دهد و می گوید اگر کسی پیش از ریختن تمام گل برگ های آن، دل باخته او شود، طلسم باطل خواهد شد. سال ها بعد « بل» (اوهارا) که با پدرش، « موریس» ( اورهارت) زندگی می کند، در جست و جوی او که اسیر هیولا شده پا به قصر مخوف شاهزاده در جنگل می گذارد و خود زندانی قصر می شود. وقتی هیولا برای دفاع از« بل» با گرگ ها می جنگد و زخمی می شود، «بل» پرستار او می شود. « گاستون» (وایت)، عاشق تنومند «بل»، « موریس» را که از قصر آمده و درباره ی هیولا حرف می زند، به بند می کشد و هم راه گروهی از روستاییان به قصر حمله می کند. « بل» که دنبال پدرش به دهکده آمده بود، خود را به معرکه می رساند و هیولا را به نبرد با « گاستون» تشویق می کند. هیولا در آستانه مرگ است که طلسم می شکند و او قامت انسانی اش را باز می یابد تا با «بل» کنار هم زندگی کنند.