تصویراو در ذهن من امروزه از عکسی ست از سالی که من یک ساله بودم. شال و عبا و زلف از زیر تاب خورده رو به بالا، قد بلند و آن سیبیل پهن پر پشت حنا بسته، با آن نگاه مهربان تنبل انگار جلد پوک کنده ی بید کهنه. آن روز او مرد، سی سالی هم از مرگش گذشته ست، اما در این سی ساله هر باری که یادش از ذهنم گذشته است با چهره ی آن عکس بوده ست.