تراژدی و طنز،ترس و ترحم،فضای غالب بر داستان های(هزار و یک شب نو) است. نویسنده با بهره مندی از فرهنگ مردم و شیوه های داستانی در هزار و یک شب کوشیده است که مفهوم (داستان ایرانی) را به اجرا در آورد. در داستان بردار زده شدن پروانه در سال 56 از قول نامزدش آمده است که آن روزی که پروانه را به دار زدند،رفتم خودم نبودم،روحم پر کشیده و جسم من به تماشا رفته بود. پروانه را از ماشین کلانتری به در آوردند..... کفش هایی که برایش خریده بودم به پاش بود. چادر سفیدش به سرش بود با همان گل های قشنگ.... وقتی پروانه رفت بالا،گردنش کج شده بود. یک لنگه کفش اش افتاده بود. پاهاش تکان تکان می خوردندو آن گل سرخ صد پر روی کفش هم تکان می خورد تا کم کم آرام گرفت....