ماریو پوزو در سال 1969 اثری خلق کرد که نه تنها در جهان ادبیات، که در سینما نیز تا سالهای متمادی در فهرست برترینها جای گرفت. پدرخوانده شاید در نگاه نخست، قصهی پسرکی باشد که از ابتدای نوجوانی قدم به جهان سخت و سنگدل مافیایی گذاشته، از خانوادهاش دور افتاده و در سرزمینی دیگر، امپراتوری خود را بنا نهاده، اما در واقع، همهچیز دربارهی آخرین فرزندِ اوست؛ مایکل کورلئونه، فرزند ویتو، برادرِ کانی، فردو، سانی و تام (پسرخواندهی خاندانِ کورلئونه). سربازی در جنگ جهانی دوم و جانشین ناخواستهی دون ویتو کورلئونه، بزرگ خاندان و بزرگ پنج خانوادهی مافیایی دیگر در نیویورک.
خانوادهی کورلئونه برای دوستداران ادبیات، یادآور خاندان کارامازوف، در کتاب برادران کارامازوف، نوشتهی داستایوفسکی است: پدری قَدَر قدرت، بزرگترین پسر با اخلاقی توفانی، پسر دیگر فیلسوفمآب، پسر سوم متعادل و خوشرفتار، و پسرخواندهای که در نقش کارمند تا روز آخر باقی میماند. بعضی از ماندگارترین جملههای کتاب نیز برداشتی آزاد از کتاب بابا گوریو اثر بالزاک است: در پس هر ثروت هنگفتی، یک جنایت پنهان شده است. و اما جملهی: به او پیشنهادی خواهم داد که نتواند رد کند! وترن این جمله را به اوژنی میگوید. ماریو پوزو علاوه بر ادبیات کلاسیک، از شخصیتها، مناسبات و رویدادهای واقعی نیز الهام گرفته است: جانی فانتِین در واقع برگرفته از فرانک سیناترا (خوانندهی صاحبنام آمریکایی) و مو گرین، نسخهی ادبی باگزی سیگل است. شخصیت دون ویتو کورلئونه ترکیبی است از دو رئیس مافیا به نامهای فرانک کاستِلو و کارلو گَمبینو.
اما چرا پدرخواندهی ماریو پوزو به یکی از پرفروشترین رمانهای تاریخِ ادبیات جهان تبدیل شده است؟ این اثرِ داستانی، با شخصیتهای سیاه و سفید، ضعیف و قدرتمند، بیرحم، خونخواه، وفادار، کلافِ درهمپیچیدهی قصهای است که خواننده را ورای ملیت و زمانهی زیستی خود، میخکوب نگه میدارد. پدرخوانده روایتی از جرم و جنایت و فساد و عشق و پایبندی به ارزشهایی است که چنان با تعریف نیکی و شر در تضاد است که به واقعیتِ اینجهانی نزدیکتر میشود. مایکل کورلئونه، قهرمان جنگ، فرزند دانشگاهرفتهی دون، در تقلّای جدایی از دامان خونآلودِ خانواده برای حفظ میراث پدر دست به کار میشود و وفاداری را برای نسلهای آتی خانوادهی بزرگ مافیا در نیویورک هجّی میکند.
پدرخواندهی ماریو پوزو حاصل بیش از سی سال نویسندگی، فقر و تحقیقات گسترده دربارهی زبان و مناسبات اعضای باندهای مافیایی است؛ ماریو پوزو تا زمان انتشار این کتاب هرگز یک مافیای واقعی به چشم ندیده بود. سه سال پس از انتشار این کتاب، فرانسیس فورد کاپولا برای ساختنِ این اثر دست به کار شد و به همراه پوزو، فیلمنامهی اقتباسی اثر را نوشتند. حاصل کار خلق اثری تماشایی بود که از سال 1972 تا به امروز، در میان سه فیلم برتر تاریخ سینمای جهان قرار دارد.