داستان زندگی من خارکنی را مانند است همه روز و در بیابان برای کندن گونه ها چیست سوخت اقدام میکرد جلو میرفت و هرچه پیش می رفت گونه ها بزرگتر شاداب تر پر گل تری یافت پیش رفت پیش رفت کند و کند و انباشته کرد و کوله باری ساخت شب شد در کنارش نشست تا شاید کسی یا کسانی پیدا شدند آن را پدرش ناتوانش بگذارد افسوس در کنار کوله بارش چشم فرو بست.