خانه ای پر گل – نزدیک ظهر – خارجی ... همان عکس در روزنامه ای که در دست همسر پویان است دیده می شود.پروفسور پویان دهان خود را با ماسکی پوشانده است و با سمپاش کوچکی درختی را سمپاشی می کند . پویان ماسک را از روی دهانش بر می دارد ، به سمت باغچه می رود و مشغول کنترل گلها می شود. همسر او آفاق می آید و بالای سرش می ایستد. پویان متوجه او نیست. آفاق ( با اشاره به عکس روزنامه) خوش عکسی آ ... پویان بی اعتنا به روزنامه برگ هایی از گل می کند . یکی از آنها را به همسرش می دهد و برگ دیگر را در دهان خود می گذارد و حسابی می جود. همسرش با سرخوشی کار او را تماشا می کند. پویان :( با شوخ طبعی) این برگ گُلو خوردم ، شد جزئی از من . اگر می افتاد روی زمین ، دوباره باید سعی می کرد تا گل یا میوه بشه ، اما اگه گلاب می شد یه چیز دیگه ای بود. بوی گل شده بود ، زیباییش دیگه به جسمش نبود، به محو شدنش تو ذرات هوا بود. شاید بشه گفت اینجوری به کمال رسیده بود. می فهمی چی می گم؟ همسر پویان : نه ، ولی خوشم می آد. پویان : از چی خوشت می آید ؟ از اینکه متوجه نمی شوی ؟ همسر پویان : نه ، از حیرتی که حرفات داره خوشم می آید. ..