این داستان «یا آنچه به نام داستان نامیده میشود» ، داستان حصر(ها) و حصار (ها) است.
این داستا، روایت ابژه شدن انسان ها در عصر سوژه شدگی است.
این داستان در ضمن داستان «مقاومت» ها نیز هست.
مرد داستان ما از دنیای نگفتن ها و ندیدن ها آمده بود.
دهان خسته از سالیان دراز نگفتنش، بی صبرانه آرزوی گشودن داشت. شور و شوق گفتن و شنیدن و دیدن و دیده شدن در او غوغایی به پا کرده بود. اما همه دهان بودند. هیچ کس گوش نبود. همه چشم بودند، هیچ کس نگاه نبود. همه سر و صدا بودند، هیچ کس صدا نبود... .