"دارل ریورس"، این بار به همراه خواهرش "فیلیستی"، راهی مدرسه ی شبانه روزی "مالوری" می شود. فلیستی که باید پیش تر از این ها به مدرسه می رفت، به دلیل بیماری مجبور شده بود تا در خانه بماند. او ماجراهای زیادی را درباره ی مدرسه از خواهرش شنیده بود: ماجراهای خنده دار دخترها؛ چشم انداز دریا؛ چهار برج که در آن دویست و پنجاه دختر می خوابیدند؛ استخری که آن را در صخره های ساحل دریا درست کرده بودند و کلی مطالب دیگر که دارل برایش تعریف کرده بود و تمامی نداشت. دارل در ترم جدید سرگروه کلاس شده، اما به علت ترتیب دادن یک میهمانی شبانه و دعوت از دخترهای برج غربی، نیز دو تن از دخترهای کلاس و مغایر بودن این امر با قوانین مدرسه، از سرگروهی استعفا می دهد. اما پس از این ماجرا اتفاق دیگری در مدرسه به وقوع می پیوندد و آن ماجرای خواهر و برادر دوقلوی مدرسه: (رووت و کانی) است. بدین ترتیب که کانی که همواره می ترسیده در امتحانات مدرک مدرسه، قبول نشود از برادرش رووت می خواهد تا امتحانش را بد بدهد تا این که در ترم بعد نیز با یک دیگر در یک کلاس باشند. رووت پس از انجام این خواسته ی خواهرش، تازه متوجه می شود که کار ابلهانه ای انجام داده است و بدین ترتیب به اذیت و آزار خواهر به وسیله ی برداشتن وسایل، پاره کردن شلاق اسب دوانی او و کارهایی از این قبیل دست می زند. سرانجام دارل با مطلع شدن از این که این خراب کاری ها به وسیله ی رووت، انجام می گیرد دوباره به مقام سرگروهی مدرسه نایل می شود.