به مویی بسته صبرم نغمه ی تار است پنداری
دلم از هیچ می لرزد دل یار است پنداری
به تحریک نسیمی خاطرم آشفته می گردد
به خود رأیی، سر زلفین دیدار است پنداری
به نوعی طعن مردم را هدف گشتم که دامانم
ز سنگ کودکان دامان کهسار است پنداری
فلک را دیده ها برهم نمی آید شب از کینم
چنان هشیار می خوابد که بیدار است پنداری
نظیری بس تو خوش شیرین و نازک نکته می گویی
تو را شکر به دامان، گل به خروار است پنداری