«... در میان گل و لای این باتلاق ها وجود گرسنگی بر من فاش شد... گل و لایی که خچنگ ها در آن می جوشند و انسان هایی که با گوشت خرچنگ ها پرورش یافته اند در آن می لولند... موجوداتی که دوزیستی هستند: آبی و خاکی، نیم انسان و نیم حیوان و از دوران کودکی با آبگوشت خرچنگ، با این شیرپستان گل تغذیه شده اند و برادران شیری خرچنگ ها هستند...» «... آنها از گوشت خرچنگ زندگی می کنند و از این گلی که گوشت شده است گوشت بدن خود و گوشت بدن فرزندانشان را می سازند... آنچه از بدن آنها دفع می شود به گل باز می گردد و این فضولات دوباره خرچنگ می شوند...» چنین است دور تسلسل زندگی و مرگ در حلبی آباد رسیف واقع در ناحیه نوردست برزیل، آنجا که زادگاه ژوزوئه در کاسترو است. آشنایی او با گرسنگی از همین جا آغاز شد و انگیزه یکی از عظیم ترین مبارزات انسانی گردید، مبارزه جهانی علیه گرسنگی، ژوزوئه دوکاسترو در این کتاب داستان ناکامی ها و تلخی ها و رنج ها و سیه روزی های یک قوم گرسنه را بازگو کرده است... قومی که نوبه به نوبه اسیر خشکسالی، استعمار، طغیان رودخانه ها و قربانی انقلاب های نافرجام است.