مهمترین ابداع مفهومی فوکو، یعنی قدرت، یک ویژگی بارز و مهم دارد: قدرت فوکویی نه یک واحد مرکزیتمند بلکه قدرتی است منتشر و فراگیر. فوکو بیش از هر چیز تأکید میکرد که قدرت ارتباطی به تصاحب و حاکمیت ندارد، قدرت مِلک یک حاکم در یک نقطهی متعال بر فراز جامعه یا کثرت نیروها نیست، اما فیلسوفی مثل فوکو اگر بخواهد به پدیدهای همچون حکومت بیندیشد، حاصل چه خواهد بود؟
همانطور که میتوان انتظار داشت، حاصل بار دیگر روندی انفجاری است مشتمل بر آفرینش مفاهیمی بیسابقه، تبارشناسیهای غیرمنتظره، افشای مسیرهایی پنهان، نادیده گرفتن هر آنچه قدرت در مورد خود میگوید و بیرون زدن از بستار تنگی که حکمرانی را به حاکمیت فرومیکاهد.
آنچه «زیستسیاست» نام گرفت و سپس در تفکر کسانی چون آگامبن، نگری، دریدا و بسیاری دیگر ابعاد مختلف و هیجانانگیز دیگری از آن تحلیل شد، نخست در همین درسگفتارها خلق شد که حالا ترجمهی آن را در اختیار دارید.
.
.